دیشب
ديشب که بارون ميومدمنودلم حرف ميزديم دفترنقاشيامو باهمديگه ورق زديم ازپشت صفحه هاي دورنگام به عکس تو رسيددلم يه دفعه بي دليل يه آه کوتاهي کشيديادم اومداون روزي که چشام چشاي توروديدخواستم که درگيرت نشم امامگه دلم شنيد
دوشنبه 10 اردیبهشت 1391 - 8:04:38 PM